، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

جوجه زیبای مامان

کلمات سوین

دد مم بابا مه= عمه تازه انگشت اشارتو میاری جلو و هی تکون میدی و لغات نامفهوم میگی که ما متوجه نمیشیم و میگیم باشه
10 خرداد 1393

هفته ای پر از تفریح

دوشنبه پنجم خرداد= من  تو و بابایی رفتیم خونه آقاامیر دوست بابایی شام دعوت بودیم اخه فردا مبعث هست و تعطیله ارتین با دیدن تو گریه می کرد اون دوسالشه و تو کار خودتو ادامه می دادی انگار نه انگار چهارشنبه من و مامان آرتین و خاله مریم (اون یکی خانوم دوست بابایی)رفتیم خرید مانتو و تو بابابایی خونه بودی که متاسفانه من چیزی نپسندیدم و فقط برای تو کفش خوشگل خریدم لیمویی با پاپیون مشکی پنج شنبه  من و تو رفتیم خونه خاله حمیده - خاله زهرا و بچه هاش  هم بودن . ناهار آبگوشت خوردیم و  خاله حمیده کاپ کیک های خوشمزه پخته بود راستی نی نی خاله حمیده دو هفته دیگه دنیا میاد هوراااااااااااااااااااااااااااااا عصر با هم ...
10 خرداد 1393
1