دوشنبه پنجم خرداد= من تو و بابایی رفتیم خونه آقاامیر دوست بابایی شام دعوت بودیم اخه فردا مبعث هست و تعطیله ارتین با دیدن تو گریه می کرد اون دوسالشه و تو کار خودتو ادامه می دادی انگار نه انگار چهارشنبه من و مامان آرتین و خاله مریم (اون یکی خانوم دوست بابایی)رفتیم خرید مانتو و تو بابابایی خونه بودی که متاسفانه من چیزی نپسندیدم و فقط برای تو کفش خوشگل خریدم لیمویی با پاپیون مشکی پنج شنبه من و تو رفتیم خونه خاله حمیده - خاله زهرا و بچه هاش هم بودن . ناهار آبگوشت خوردیم و خاله حمیده کاپ کیک های خوشمزه پخته بود راستی نی نی خاله حمیده دو هفته دیگه دنیا میاد هوراااااااااااااااااااااااااااااا عصر با هم ...